عروس دهه شصت

خاطرات حال وگذشته

عروس دهه شصت

خاطرات حال وگذشته

من چرا وبلاگ نویس شدم

سال 90 بود.ما از مکه اومده بودیم وطبق معمول مادر شوهره  علیرغم تمام تلاس من برای جلوگیری از تنش باز یه اتیشی سوزوند دعوایی راه انداخت یعنی تاریخ نشون نداده تو خونه ما یه دلخوشی باشه واین کوفتمون نکنه (از به دنیا اومدن بچه ها گرفته تا جشنهای تولدعروسی بچه هاوحتی تولد نوه هاو...)من دیگه خیلی بهم برخورد که تواین سنم این دست از سر من برنمیداره وحسابی زدیم به برجک هم ومن همش به شوهرم غر میزوم که مامانت ال کردو بل کرد تا اینکه یه روز خسته شد وگفت اینا رو به من چرا میگی برو به خودش  بگو من اگه دخالت کنم متهم به زن ذلیلی میشم  گفتم بابا جون مگه مامانت میذاره  ادم حرف بزنه یه قشقرقی به پا میکنه که بیا وببین وبعد از اینکه دعوا بیخ پیدا میکنه میگی چرا گفتی!.گفت بنویس بده من ببرم براش چون میدونست حق با منه ....... من نشستم وهر چی تودلم بود نوشتم چندین بار خوندم دادم بچه ها وحاجی هم خوندن عجیب سبک شدم واحساس کردم که این حرفا یه مشت حرفای خاله زنکی وبی ارزش هستن .نامه را ندادم ودیگه غر هم نزدم واز اون به بعد هم هروقت دل گیر میشدم باز نامه مینوشتم وبعد  به توصیه خواهرم به فکر نوشتن وبلاگ افتادم.البته قبل از اون هم خیلی وبلاگ میخوندم ولی بقول اون دوست عزیز فکر میکردم اینکار مال جووناست. من اگه اینجا زیاد از گذشته مینویسم بر من خرده نگیرید وفکر نکنید من ادم کینه ای هستم مینویسم تا بعد فراموش کنم  .

تاریخ : سه شنبه ششم آبان ۱۳۹۳ | 9:34 | نویسنده : زرین |

این متن را از آرشیو وبلاگ قبلی کپی کردم.امروز که ارشیو را مرور میکردم متوجه شدم که یازده مرداد پارسال اولین روز وبلاگ نویسی من بوده ومن یادم رفته برای خودم جشن بگیرم.واقعا گشودن درهای این دنیای مجازی وپیدا کردن دوستایی مثل شما جشن گرفتن داره.

******ممکنه بزودی برگردم به بلاگفا

نظرات 17 + ارسال نظر
SamaN جمعه 6 شهریور 1394 ساعت 15:33 http://majidriddel.blogfa.com

همیشه تو زندگیت بخندی زرین بانو از من می ترسه امیر چون هر لحظه ممکنه هکش کنم یه سری به ما بزن

امیدوارم برای شما هم همینطورباشه.
نکنه راستی راستی شما هکر هستید

SamaN پنج‌شنبه 5 شهریور 1394 ساعت 15:14 http://majidriddel.blogfa.com

نه زرین همین جا بمون نیا بلاگفا دیگه مثل سابق نیست الان چند روز نمی‌شه وبلاگ رو باز کرد اذیت می کنه سهیلا درست گفته همین جا بمون خودم می رم این امیر رو هک می کنم


خانم توت فرنگی سه‌شنبه 3 شهریور 1394 ساعت 10:16

مبارکه یک سالگیِ عروس دهه شصت.

خیلی ممنون

شکیبا سه‌شنبه 3 شهریور 1394 ساعت 09:33 http://sh44.blogsky.com

سلام
تبریک میگم زرین جان
چه کار خوبی کردی خیلی جالب بود نوشتن خیلی خوبه
راستی اگه میشه به منم رمز بده

سلام.ممنون.حتماپنجاه سالگی حال میده؟پاینده باشی وسرفراز

مرضیه دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 17:29

سلام زرین عزیزم خوبی؟مدتی مسافرت بودم ودور ازنت (البته به خواسته خودم) اومدم پستها رو خوندم اما رمز ندارم میشه برام اس ام اس کنین

سلام مرضیه جون.خوبم .خودت چطوری؟جای خالیت خیلی احساس میشد.باشه میفرستم.

سهیلا یکشنبه 1 شهریور 1394 ساعت 10:47 http://rooz-2020.blogsky.com/

چقدرخوبه که تو این دنیای بی درو پیکر مجازی همدیگه رو پیدا کردیم زرین جانم.تولد وبلاگت رو بهت تبریک میگم وان شاالله بهترین لحظاتت رو درش ثبت کنی.
نوشتن خوبه و آدمو سبک میکنه.تازه بقولی برای پوست هم خوبه...

خیلی خوبه سهیلا جون منم خوشحالم.دوستت دارم.
ممنون از تبریکت ودعای قشنگت.
پوست!!!!!!

amir یکشنبه 1 شهریور 1394 ساعت 09:17 http://del-haste91.blogfa.com

منم از دنیای مجازی لذت می برم البته قوانین را هم رعایت میکنم[خنده]از کسی شماره نمیگیرم ؟!!به کسی شماره نمیدم [خنده][خنده]در مواقع مشکلات از دوستان با تجربه ای مثل شما و سایرین استفاده میکنم و عشق میکنم برای خودم ایکونات اصلا خوب نیستن ...خوشحالم که پشیمون شدی و میخوایی بیایی بلاگفا میدونم این سهیلای پا شکسته اغفالت کرده بود [خنده]ولی عیب نداره ماهی را هر وقت از اب بگیری تازه هست [خنده]به حاجی نگی ها میاد باز فحش میده میره و هکم میکنه[خنده]شاد باشی وبرقرار

بله دنیای مجازی هم محدودیت های خودش را داره .
بله شما شماره نمیدید،اگه شماره میدادی عضو گروهمون میشدی
که اینطور از تجربیات ما استفاده میکنی وبرای خودت عشق میکنی!
چرا به سهیلای من اینو میگی خدا نکنه
نه حاجی هم خودشو نشون دا د.وقتی عشق قدیم منو دید وشنید وخیلی هم تعریفش کرد.فهمیدم که دیگه حاجی قدیمی نیست.
پس شمارا هم هک نمیکنه.هرچند من محض احتیاط در باره اینجا هیچی بهش نمیگم

ریحانه شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 22:42 http://bahareh632.blog.ir

رفته بودم مشهد نبودم چندوقتی که بخونمتون چرا رمز گذاشتین میشه منم داشته باشم رمزتونو

زیارت قبول خانمی.برای ما هم دعا میکردی .رمز فرستادم اگه نرسید خبر بده

ارغوان شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 19:23 http://tasvireto.blogfa.com

رمز میدین لطفا؟

ارسال شد

افسانه شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 16:28

ممنون زرین جون خوندم

بهمن شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 15:01

دوباره سلام زرین بانوی عزیز( یکیش مال کامنت قبلی بود .)
کاری که حاج آقا انجام دادن ، نمیدونم چقدر فکر و برنامه پشتش بوده ولی خدائیش نسخه خیلی از روانشناساست ... دمش گرم .
بهترین درمون این عصبانیتها همین تخلیه کردن خودمونه با نوشتن ...
من الان آنچنان به نوشتن عادت کردم که هیچی به اندازه نوشتن بهم آرامش نمیده ...
در مورد بازگشت به بلاگفا ...
راستش من دیگه برنمیگردم به چند دلیل ...
مهمترینش امکاناتیه که بلاگ اسکای داره و بلاگفا نداره ...
اگه تمایل داشتی بعدن برات میگم .
ضمنن عدم مسئولیت پذیری سران بلاگفا در مورد نوشته های مردم بیشترین نفرت من از اوناست ...
ضمنن تولدتون رو در دنیای مجازی به خودم و دوستان و خودتون تبریک میگم ...
زرین بانوی عزیز ، دقت داشته باشین که مکتوب کردن بخشی از تاریخ این کشور پهناور به عهده ی ماست ...
پس کار خودمونو کم اهمیت ندونیم ...

سلام برادر.نمیدونم واقعا می خواست بده نامه را یا نقشه بود
ولی از اون به بعد تا مدتها همه جا پر بود از نامه های من زیرفرش توی کشوها واسباب خنده اهل خانه هم شده بود.
من اینجا حال مهاجری را دارم که جلای وطن کرده ومیخوام برگردم.راستش یه وبلاگ تازه هم درست کردم وبتدریج آرشیوم را جمه آوری میکنم........شما بله ولی نوشته های من قابل هم نیستن

افسانه شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 11:27

برای پست قبلی میخاستم کامنت بذارم هی پیغام میداد که کد رو اشتباه وارد کردی و امروز دبدم رمزی شده!!

بعضا اینجوری میشه.اگه نخوندی رمز را برات میفرستم

افسانه شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 11:24

سلام زرین جان. تو خیلی از کتابای روانشناسی خوندم که مشکلات و آرزوهاتون رو بنویسین. منم اینو امتحان کردم. در مورد آرزوهات هم حتما امتحان کن، بعد از مدتی که بری سراغ نوشته ها متوجه میشی که خیلی از اونا برآورده شده.

سلام افسانه جون .اره منم اینو قبول دارم.از حالا به بعد بیشتر امتحان میکنم.فروردین امسال یک پست موقت گذاشتم وتمام کارهایی که میخواستم در نیم سال اول سال انجام بدم نوشته بودم.
الان هم همینکارو میکنم ،با این تفاوت که ارزوهامو مینویسم

علی امین زاده شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 10:35 http://www.pocket-encyclopedia.com

البته این موضوعی که شما گفتید ربطی به کینه ای بودن نداره. تا جایی که می دونم ثابت شده که نوشتن به کاهش استرس کمک می کنه. خود من که برای فرار از استرس کاری چندین سال پیش وبلاگ را راه انداختم و الان شده وب سایت.

مساله ای که برام عجیبه غیب شدن بی خبر دوستان مجازیه! انگار نه انگار پشت این صفحه ها یک آدم حقیقی است.

از این نظر که اولا همش بدگویی مادر شوهرم رامیکردم ،میترسیدم دوستام فک کنن که من چرا دست از سر این پیرزن برنمیدارم.
چه خوب که نوشتن برای شما هم مفید بوده.برای منم همینطوره وکلا دیدگاهم به مسایل اطراف عوض شده
بله همینطوره.بعضا نت در دسترس نمیشه یا مشغول روزمرگی میشن ....
مثل اینکه شما اولین باره که اینجا نظر میدید.یادم رفت خوش آمد بگمخوش آمدید

علی امین زاده شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 10:32 http://www.pocket-encyclopedia.com

اگر آدرس وبلاگ عوض شد اگر قابل دانستید یک خبری بدهید!

چشم حتما

آرزو شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 08:06

سلام زرین جون من از خواننده های قدیمی وبلاگتم تو دیگه چرا رمزی شدی آخه چررررررااااااااا

سلام دوست خاموش من.والا این مطلب چند روزاول بدون رمز بود .دیشب رمز گذاشتم.چه اسم قشنگی داری .اسم اصلی دختر بزرگ من ارزو هست.
رمز را براتون ارسال کردم اگه نرسید بگید دوباره بفرستم

بهمن شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 07:19

سلام زرین بانو
اول صبحه و هنوز نرفتم اداره ولی اینقدر این مطلبت قشنگ بود گفتم علی الحساب یه تبریکی عرض کنم و حرفهای اصلیمو بذارم برا بعد.
انشاالله بر میگردم.
راستی با گوشی اومدم و با عجله ، گل تقدیمتون نکردم.

خیلی ممنون آقا بهمن عزیز.نظر لطف شماست. شما همیشه با کامنتهای پرشورتون موجب دلگرمی میشید. متشکرم.نیازی به گل نیست،حضور گرم شما از هر چیزی باارزشتره

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.