عروس دهه شصت

خاطرات حال وگذشته

عروس دهه شصت

خاطرات حال وگذشته

مهمونی هسته ای.

دختر دوم جاریم همسن دختر بزرگ منه.هفت سالی میشه که عروسی کرده وساکن کاشان هست.امروز تو رستوران مهمونی گرفته بود وهمه مارا هم دعوت کرده بود که  بازم همسرم گفت ما نمیاییم.دلم برای دختره سوخت چندین بار زنگ زد حتی خودش با عموش حرف زد.جاریم هم چند بار به من زنگ زدو اصرار کرد واون وسطا  هم میگفت همه از چشم تو میبینن ها!. برای همین امروز از دری وارد شدم که مثلا من از این وضع ناراضی  هستم وکمی با شوهری  بحث کردم .که این چه مدلشه تو با یک نفر قهری چرا با همه قطع رابطه کردی؟بعدش گفتم اونموقع که بچه های خواهر وبرادرات کوچک بودن همه درد سرها مال من بود حالا که همشون خانم وآقا شدن،حامدو زنش برن تو مهمونیا ومن وبچه هام بشینیم خونه!!!!!!!!البته از ته دل نمیگفتما فقط میخواستم بعدها نگه من  بخاطر تو نرفتم.........ولی گفت نه که نه.حتی آخرش که اصرار منو دید گفت :حالا که خیلی دلت مهمونی میخواد شما برید من نمیام.

منم برای اینکه بچه ها حوصلشون سر نره شام درست کردم ورفتیم پارک خیلی هم خوش گذشت.چون سودا از اول تابستون میخواست شام بریم پارک وجور نمیشد.به خواهرم هم زنگ زدیم که اونا هم بیان ،اونم گفت اومدیم پیتزا بخوریم وبعد شام میاییم.


پ.ن:جاری برای اینکه منو راضی کنه یا دلمو بسوزونه میگفت بعد شام هم بزن بکوب داریم ها.برای توافق هسته ای جشن میگیریم.

نظرات 6 + ارسال نظر
بهمن دوشنبه 29 تیر 1394 ساعت 16:57

زرین بانوی عزیز
زندگی کردن با یه مرد یک دنده ( و البته با یه زن یک دنده ! ) واقن لذت زندگی رو از بین میبره ...
مثه ابیه که بریزی روی آتیش ...
فقط میتونم بخونم و افسوس بخورم که تا کی قراره تفکرات مردهای شرقی اینجوری باشه ...

واقعا همینطوره.زمانی برای من یک دنده بود وحالا برای فامیل خودش.
شاید افکار شرقی در این رفتار تاثیر داشته باشه ویا گاهی دوستا ن شوخی یا جدی میگن مردای آذری لجبازن...
ولی بنظر من دلیل اصلی به شرایط کودکی شخص بر میگرده. همسر من در نه سالگی پدرش را از دست داده ومادرش در همان خانه پدری با مردی ازدواج میکند. وبعداز چهار سال زندگی با نا پدری ونقل مکان آنها به خانه جدید ،مجبور میشه تنها زندگی کنه .بتنهایی درس میخونه ودانشگاه میره از اونجایی که آدم قانعی بوده کمترین محبت را هم دریافت میکنه.همه اینا در اخلاق ورفتار غیر قابل پیش بینیش اثر گذاشته.

مرضیه شنبه 27 تیر 1394 ساعت 21:21

سلام زرین عزیزم.عیدت مبارک.نتم دیروز صبح تموم شده بود امروز همسر خریداری کردن ووصل شد .شنیدم مردای اذری تو لج ولجبازی نمره شون 20هس خخخ پس واقعیت داره . اخی چقدر دلش از خونوادش پره که حتی حاضر نشده دعوت مهمونیه برادرزادهش رو قبول کنه .خب با اون نامردی که اونا کردن طبیعیه. ولی هر چیزی محدوده زمانی داره زمانش که برسه همسرتون به اونا برمیگرده... زمانی که همسرم با ابجیش قهر بود گرچه حق با همسرم بود ولی من ناراحت بودم ازینکه همسرم زجر میکشه

سلام مرضیه جون.تا غیبت میکنی من زود متوجه میشم.حاجی ما از اونجایی که در محبت افراطی هم نمر ه اش20 بود حالا بیشتر لج میکنه.کلا ما امسال هر چی مهمونی افطاری بود ،نرفتیم.
شما خیلی خوب همه چیروتحلیل میکنید. منم با اینکه در ظاهر میگم از این وضع خوشحالم ولی دراصل از وضع پیش اومده زجر میکشم.
(زمانش که برسه همسرتون به اونا برمیگرده) مادرم هم مرتب همینو میگه ولی با لحن بدی میگه بهم برمیخوره.چند ساعت پیش بحث بدی باهاش کردم .ناراحتم ولی پشیمون نیستم.

اعظم46 شنبه 27 تیر 1394 ساعت 17:45

سلام طاعات قبول عید شما مبارک

سلام اعظم جون.خیلی ممنون.عید شما هم مبارک

سلام زرین خانم گل,عیدتون مبارک,
هنوز مراحل اخر توافق صورت نگرفته,اگه بشه منم جشن میگیرم

سلام عزیزم.راست میگی؟چه خوب.
داماد جاریم کارمند انرژی هسته ای هم هست برای همون میگفت .
انشالا اوضاع خوب بشه وهمه چی خوب پیش بره شما هم مهمونیتو بگیری.منم چند تا مهمونی دارم ولی نمیدونم کی خواهم تونست بگیرم.

خانم توت فرنگی جمعه 26 تیر 1394 ساعت 22:13 http://pasazvesal.blogsky.com

سال ها زندگی مشترک باعث شده تجربه های خوبی داشته باشیدا
یادم باشه استفاده کنم از اینا

خوشحالم اینجوری فکر میکنی .منم سعی میکنم چیزایی بنویسم که به درد جوونا بخوره ودر عین حال برای خودم هم مفید باشه وبتونم بعضی خاطراتو بریزم دور.
اگه زمان به عقب برمیگشت اولین کاری که میکردم این بود که تا میتونستم به شوهرم محبت میکردم ونازشو میکشیدم وغر هم نمیزدم وخواسته هامو بازبون خوش وبدون نیشوکنایه بهش میگفتم.

جیگرطلا جمعه 26 تیر 1394 ساعت 14:21 http://shakhenabateman.blogsky.com

زرین جون خیلی نسبت به قبلا کمترمینویسینا
حالا بیرون خوش گذشت؟
من تصورشو ندارم اینجا تواین گرما برم پارک وای به طرز فجیعی گرمه

باشه سعی میکنم بیشتر بنویسم واز گذشته ها بگم.
اره جاتون خالی خیلی خوش گذشت .باور کن امسال که دوستایی از جنوب دارم تو گرمای تابستون همیشه به یادتون هستم وجاتونو خالی میکنم. درسته امسال اینجا هم نسبت به سالهای قبل گرمتره ولی بازم به گرمای جنوب که نمیرسه.
عوضش شما هم زمستونا راحت تر از ما هستید.
همه جای ایران سرای من است

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.