سلام دوستان .نمیدونید وقتی صفحه وبلاگ میاد بالا ونظرات شما عزیزان را میبینم چقدر خوشحال میشم که شماها را دارم.دوستانی که سراغمو میگیرن وعلت غیبتم را جویا میشن واقعا شرمنده ام میکنن.راستش بعضیا همچین میگن چرا پست نمیذاری که خودم هم فکر کردم یه ماه چیزی ننوشتم .بابا فقط یک هفته اس...............
بعداز ماجرایی که با مادرم بوجود اوردم.نادم وپشیمون زنگ زدم به خواهرم وگفتم که چه دسته گلی به آب دادم.اونم دستش درد نکنه زود ترتیب یک برنامه باغ را گذاشت.مثلا خودشو زد به اون راه ورفت مامانمو برداشت وبه ما هم زنگ زد که ما میریم باغ وشما هم بیاییدو با کمک هم شام درست کردیم وسعی کردیم بروی خودمون نیاریم وخوش بگذرونیم...ولی من تا چند روز حالم یه جوری بود وفکر میکردم از افزایش داروهامه وسرگیجه های شدیدی میگرفتم.تا اینکه روز پنجشنبه دیگه حالم خیلی بد شدوخواهرم وشوهرم وبچه ها با زحمت منو به دکتر رسوندن.البته سر گیجه ها مثل حمله بود ووقتی رفع میشد از عروسی ومهمونی وعزا هم غافل نمیشدم.ا
از قبل از عید فطر ترلان جونم اومده شهرمون وبا دوستامون حسابی خوش میگذرونیم.دیروز هم باغ یکی از دوستامون دعوت بودیم که خیلی خوش گذشت.جمعه هم مراسم چهلم دخترعموم بود.که مصادف شد با عروسی یکی از اقوام که من نتونستم برم ولی بچه ها وخواهرم رفتن.عروسی پسر دوستم کبری هم روز پنجشنبه بود .امروز ترلان جون رو ندیدم .برم بخوابم وفردا زود کارامو بکنم وتامیتونیم کنار هم باشیم.پس فردا هم با ترلان میریم دیدن یکی از دوستامون که مادرش فوت کرده .البته با عده کمی.چهارشنبه هم ترلان زحمت کشیده وبا اون پادردش دعوتمون کرده.پنجشنبه آیلار دختر بزرگم میاد ویک تولد خودمونی برای دخترش میگیریم.سی تیر چهار ساله شد عزیزدلم ولی دخترم امتحان نظام داشت ونتونستن بیان.
این هم آدرس جدید من
مبارکه زود زود بنویس جبران این همه وقت بشه.
واااای سلام!
من بالاخره شمارو پیدا کردم!
خیلی دنباتون گشتم و الان خوشحال هستم
سلاااااااام آتوسا جون منم خوشحال شدم.ببخشید تو زحمت افتادید.
سلام انشاءالله همیشه به گردش و شادی. تولد نوه گلت رو تبریک میگم. انشاءالله زیر سایه شما و پدر و مادرش عمر طولانی و بابرکت داشته باشه. تولد منم تو همون روز هست.
سلام افسانه جون.جای همه دوستان خالیه اینجا.
خیلی ممنون تولد شما هم مبارک. انشالا تولد صد ساتگیتون
آیلار نیومد. فکر کنم به خاطر این که دید من این چند روز خونه نبودم وممکنه آماده نباشم وتولد همسرشو بهانه کرد. دوشنبه آینده هم تولد داماد اولمه ...
دلم واستون یه ذره شده بود... الان حالتون بهتره؟؟؟
رابطه با مادر هم خوب شد ایشالا ا ا به سلامتی..
:فدات بشم .منم دلم واستون تنگ شده بود.
نگران نباشید بهترم.اگه از این خاله بازیا تموم بشم حسابی خودمو چکاپ میکنم
اره بابا شکرابمون یه نصف روز هم نشد ولی من داغون شدم.
زرین جون -حتما ازمایش چربی خون و وو اینارو دادی دیگه ؟؟!! اگه این مشکلات رو نداری - که خب خدارو شکر . پس چرا پهلوی یه متخصص تغذیه نمیری ؟؟؟ منم تقریبا همسن توام ولی خیلی چیزهایی رو که تو میخوری اصلا نمی دونم چه مزه ای میده !!! تعجب میکنم چرامواظب خودت نیستی !!
اره مینا جونازمایشدادم یک کم هم چربیم بالاس.
بخاطر شما دوستان هم شده به خودم میرسم.خواهر بیچارم که از دست من همیشه نگرانه.پیش دکتر غدد وداخلی میرم
مبارکه مبارک تولدش مبارک . چه مادر بزرگ خوب و مهربونی
خیلی ممنون از لطفتون
سلام
انشاالله چیزی مهمی نباشه و زود خوب بشی
سلام شکیبا جان.ممنون از نگرانیتون.بهترم
:
فدای مرضیه جون.
سلام خوشحالم با مادرت آشتی کردی خدمت به مادر ثواب داره
الان حالت چطوره با دعای مادر ان شا الله حالت خوب می شه
سلام.متشکرم.مادرا که همیشه دعا گوی ما هستن چه خدمت کنیم چه نکنیم.ولی وقتی خدمتشون میکنیم خودمون اروم میگیریم.
زرین جانم برات سلامتی و شادی ازخدای مهربون میخوام.والهی که درکنار ترلان جان و دیگر دوستان بهترین اوقات رو داشته باشید.به جای ماهم حسابی از آب و هوای خوب و تمیز و گردش درباغات لذت ببرید آقوووووووو
سلا سهیلا جون مرسی از دعای قشنگت.همش یادت میکنیم .جوکات رو به ترلان نشون میدم وکلی حال میکنیم.جاتون واقعا خالیه
ما به پستهای شما عادت کردیم اگه وقتش بگذره مور مور میشیم ..شاد باشی وبرقرار به ترلان سلام برسون وبگو ما را هم دعوت کن با اون سبزیهای معطرت که هی تعریف کردیبا هم خوش باشید مواظب خودت باش عکس طبیعت بزار
شما هم شادوبرقرار باشید.منم به شما ها عادت کرده ام.حتما سفارشت را به جامیارم.متشکرم.....عکس گذاشتن کلا یادم رفته.