عروس دهه شصت

خاطرات حال وگذشته

عروس دهه شصت

خاطرات حال وگذشته

12-دعوای مجازی

لعنت به این شبکه های اجتماعی .میبینید چطور اعصابمو بهم ریختن.سودا یک گروه خانودگی درست کرده مثلا از حال هم خبر داشته باشیم.چند روز پیش برادرم شوخی زشتی با دامادها کرد که شامل داماد های من وشوهرم وشوهر خواهرم میشد.به بچه ها گفتم جنبه داشته باشیدو به دل نگیریدوبا شکلک خنده واینا ماست مالی کردیم.

امروز وبعبارتی امشب همون برادرم عکسی از خانمش گذاشته وزیرش نوشته بود. مرحوم حاج حانم.سودا هم مثل من دیوارش کوتاهه ویک شکلک ناراحت گذاشت ونوشت اایعنی چی؟

خواهرم درنا هم توضیح داد سودا جون منظور داداش مادر خانمشه چون این عکس سرخاک اون مرحوم گرفته شده.

بلافاصله محمد گروه را ترک کرد.ما هم با شوخی نوشتیم محمد بیا بیا  چی شد کجا رفتی وپسرش دوباره ادش کرد وبازم لفت داد......وما هم هاج وواج موندیم که این کارا چیه.بعد خواهرم خصوصی به من نوشت که محمد ،سودا را از یک گروه فنی که هممون بودیم انداخته بیرون .همش در چند دقیقه ها .دیگه حرصم در اومد ودیدم اگه چیزی نگم میترکم.تو خصوصی اینارو نوشتم براش.

محمد این کارا یعنی چی مگه بچه هستی؟سودا فکر کرد که تو به خانمت نوشتی مرحوم وگفت یعنی چی؟حالا چرا اونو از گروهتون انداختی بیرون.خوبه بهت سفارش کرده بودم زیر پروبال این بچه رو بگیری اونوقت تو حتی یک گروه مجازی را هم به این بچه روا ندیدی؟

خیلی طول کشید تا جواب بده ودر این مدت هم من  وخواهرم  خصوصی چت میکردیم وهر چی تونستیم بارشون کردیم .وبا خودمون میگفتیم چطور اون به شوهرای ما هر چی دلش میخواد میگه !بچه یک کلمه نوشته یعنی چی ؟بهشون برخورده؟

بعد کلی وقت جواب  نوشت ربطی به اون نداره دارم دوتا گروه میکنم .سودا را بردم اون یکی گروه...اله اعلم

بعضی وقتا به همه چی شک میکنم.احساس میکنم خدا هم با آدمای زور گو وقلدره.همین شوهر من که هفته بعد شصت سال تمام میشه تا همین چند وقت پیش هر بی احترامی مادر وخواهرش بهش میکردن ،دلش نمیومد یه ذره اونارو برنجونه .اینم از داداش من از گل نازکتر به خودش وزن وبچش نمیگیم ومثل پروانه دور بچه هاش میگردیم .اینم نتیجش.بخدا خیلی دلم شکست سر هیچی.

ساعت شد سه ونیم ومن هنوز نمیتونم بخوابم.خیر سرم میخاستم زود بخوابم وصبح برم پیاده روی.جواب آزمایشی که هفته قبل داده بودم را گرفتم وهنوز به دکتر نشون ندادم ولی چربی را بالا نشون داده .باید پیاده روی را جدی بگیرم

نظرات 15 + ارسال نظر
دلارام جمعه 12 تیر 1394 ساعت 21:12

زرین جان درباره ماه رمضان ورسم ورسوم افطاری بنویس

دلارام جان رسم خاصی که مختص شهر ما باشه نداریم .همین افطاری دادنها بود که الان معمولا در رستوران میگیرن...............بازم اگه جیز خاصی یادم اومد مینویسم.

خانم توت فرنگی جمعه 12 تیر 1394 ساعت 19:13 http://pasazvesal.blogsky.com

سلام
معمولن آدم هایی که با بقیه خیلی شوخی میکنن
خودشون خیلی زودرنجن. ناراحت نشو زرین خانم همین که بهشون گفتید
و تو دلتون نگه نداشتید خوبه حداقل کمی سبک شدید
پیاده روی رو هم ادامه بدید که انشالا تنتون همیشه سالم بمونه (:

اینجوری خیلی خودخواهانه است.خودم هم از اینکه بموقع حرفمو گفتم خوشحالم.

آوا جمعه 12 تیر 1394 ساعت 17:50 http://ava-life.blogsky. com

اصلا این گروههای مجازی برای فامیل خوب نیست ، ماهم داشتیم اما کدورت بیشتر دراومد تا باخبری از احوال همدیگه

اوا جمعه 12 تیر 1394 ساعت 04:11 http://ava-life.blogsky.com

اصلا این گروههای مجازی بدرد فامیل نمیخوره . ما هم داشتیم دیدیم کدورت بیشتر پیش میاد تا باخبری از حال همدیگه منحلش کردیم

پس شما هم سرتون اومده؟اصلا فکرش هم نمیکردم اینطوری بشه

لیلا جمعه 12 تیر 1394 ساعت 00:49

سلام
خوشحالم که دوباره پیداتون کردم
خیلی وقت بود که دنبال خونه تون می‌گشتم
ساق یاشین

سلام .منم از دیدنتون خوشحالم .ممنون که دنبالم گشتید.
وار الاسان

eli پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 17:15 http://khaterateela.blogfa.com/

سلام زرین جون , خوبین
خیلی خوشحالم که دوباره پیداتون کردم از وب شهلا جون پیداتون کردم
خوشحال میشم بازم باهم در ارتباط باشیم

سلام الی جون.منم خوشحال شدم عزیزم.حتما ......

دلارام پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 13:30

سخت نگیر

چه جالب دوتا دلارام پشت سر هم کامنت گذاشتن.حتما شما دیگه مامان فندقی؟
سخت نمیگیرم .ولی وقتی قیافه افسرده بچمو میدیدم احساس میکردن دیگه دوسش ندارن.داداشمو...........
والا یه لحظه هم صبر نکرد ببینه موضوع چیه .زودعکس تاعمل نشون دادوقسم خورده ام باهاش سر سنگین باشم.

دلارام پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 11:15 http://http://l-r-y.persianblog.ir

سلام زرین خانووم
بعد مدتها دوباره اومدم وبتون
خودنونو ناراحت نکنین

مرضیه چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 18:06

زرین عزیزم بلا دوره ایشاا.... خداکنه جواب ازمایش خوب باشه. پیاده روی تو همچین فضایی کیف داره والا . کاش میشد یه ذره از خنکای هواتون رو با گرمای ما عوض کنین . راستی که شما هم بدتر ازمن چقده حساسی .اصلا به این جور رفتارا بها نده.نمیدونم این برادرا چرا وقتی زن میگیرن حتی مرده فامیل زنشون ارزششون از خانواده شون بیشتر میشه .اینم شانسه داریم ما......

سلام مرضیه جون.ممنون.آزمایش رو گرفتم.ولی به دکتر نشون ندادم.کلسترول بالا بود.210-ویکی از هورمونهای تیرویید.هفته بعد میرم تبریز .دکتر هم اونجا میرم.
واقعا که اینم شانسه؟؟؟؟؟؟؟؟/
سعی میکنم زیاد حساس نباشم.ولی مسئله خودم نبودم ومیدونستم بچم ناراحت میشه.
خیلی گرمه اونجا؟تشریف بیارید چند روز در خدمت باشیم خوشحال میشیم

بهین چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 16:54

زرین جان این حرفهارو فراموش کن خودتو ناراحت نکن بفکر سلامتی و پیاده روی باش برادر هم برادر های قدیم دلم پره......راستی زرین جان یه سوال ازت داشتم مدتهاس که میخواستم بپرسم ایلار از ا ن سرخ کن راضیه واقعا با یک قاشق روغن میشه کاررا انجام داد مارکش چی بود؟

مرسی بهین جان که درکم میکنی.
اره راضی هستن. من خودم هم بزرگترشو چند سال قبل گرفتم .خیلی راضیم.البته من فقط سیب زمینی سرخ میکنم .چون من کنار هر خورشتی سیب زمینی میذارم.ولی ابلاروسحر استفاده های بیشتری میکنن.واقعا هم بایک قاشق روغن سرخ میکنه.مارکش تفاله.مدل اکتی فرای

بیخیال حوصله دارید واسه اینا ناراحت بشید.به نظر من خودتونو از این بازیا بکشید بیرون فقط وقت آدمو میگیره.شما دیگه اقلا وارد مجازیا نشید

زیاد درگیر این گروها نیستم وبیشتر خواننده هستم تو گروها.ولی خوب شد خودم شاهد بودم که دخترم هیچ تقصیری نداشت. ظهر میگفت شب خیلی بد خوابیده وکلی هم گریه کرد ولی الان بهتره

tarlan چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 11:18 http://tarlantab.blogsky.com/

سلام عزیزم
ناراحت نشو تو که داداش رو میشناسی اون همیشه با شوخیهای تلخش تورو ناراحت کرده اخلاقش همینه این جور آدمها که با همه شوخی میکنن خودشون تحمل هیج حرفی رو ندارن .
همون موقع که شوخی کرد باید تو خصوصی بهش تذکر میدادی .
اعصابت رو سر این موضوعها خرد نکن

سلام ترلان جان.ممنون که حالمو درک میکنی.الان بهترم.سودا دیشب سعی کرد خودشو عادی نشون بده....ولی ظهر کلی گریه کرد وگفت که دیشب حالش خیلی بد بوده.واز منم میخوان که تحویلش نگیرم.میگم اگه کسی گفت چرا با برادرت قهری بگم بخاطر چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

افسانه چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 10:45

سلام زرین جان. خب از برادرت بپرس که برای چی ناراحت شده. سودا که چیزی نگفته. شما هم مثل ما انگار زیادی برادرتونو تحویل گرفتین واسه همین زود بهش برمیخوره.

پسرش مهربونتر از خودشونه واون توضیح داد.چون بلافاصله بعد از عکس همسر محترمه اشون سودا شکلک ناراحت گذاشته ونوشته یعنی چی؟؟؟؟؟در حالی که ناراحتی سودا از این بودکه چرا به زندایی گفته خدا مرحوم!!!!!یه ماجرای بچگانه..........

بهمن چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 10:20

خوش بحالتون
بوخودا اگه ما همچین جائی نزدیک خونه مون داشتیم شبا هم اونجا میخوابیدیم...
خوش بحالتون ...
برو حالشو ببر
انشاالله هرچه زودتر سلامتی کامل رو با تمرین و ورزش بدست بیاری ...

قابلی نداره برادر.ممنون هستم از دعاتون.سلامتی بدجور در خطره .باید جدی بگیرم دیگه.شما هم سلامت باشید.

بهمن چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 10:05

سلام زرین بانوی عزیز
نمیخواد خودت رو زیاد ناراحت کنی ! مشکلی رو که مطرح کردی متاسفانه برا خیلی ها پیش اومده ...
ماهم همچین مشکلی با فک و فامیل داشتیم ...
افرادی که چقدر برا همدیگه احترام قائل بودن متاسفانه تحمل تکنولوژی رو نداشتن و اونجا گند زدن به همه چی ...و با قهر از هم جدا شدن ...
حالا دیگه فکر کنم توی مراسم جشن و شادی یا خدای نکرده عزا و ماتم هم نتونن همدیگه رو تحمل کنن ...
میدونی علتش چیه خواهرم ؟
علتش اینه که ما ایرانی ها ملت افراط و تفریطیم ...
یا رومی رومیم یا زنگی زنگ ...
یا از اینور بوم میفتیم یا از اونور بوم

سلام آقا بهمن.متشکرم از دلداریتون.واقعا ناراحتم از این رفتارش.منم دیشب تصمیم داشتم دیگه باهاش حرف نزنم.بعد باخودم گفتم اگه یه بپرسه چی شده چجوری توضیح بدم.واقعا جای تاسف داره........

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.